همشهری آنلاین: تلاش اوباما برای ایجاد ائتلافی به منظور مبارزه با داعش و پرهیز ایران از حضور در این ائتلاف، موضوعی بود که برخی از روزنامه‌های صبح شنبه-۲۲ شهریور- به آن پرداختند.

روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود با تيتر« نقش آفريني ايران در نظم جديد جهاني» نوشت:روزنامه رسالت؛۲۲ شهریور

امام خميني (ره) آن هنگام كه راهبرد "نه شرقي -نه غربي" را در دهه 40، روزهاي آغازين انقلاب اسلامي مطرح فرمود، دوقطبي در نظم جهاني آن روزگاران را هدف قرار داده بود. امام خميني (ره) آن هنگام كه مردانه درباره قرارداد ننگين كاپيتولاسيون تمام قد در برابر رژيم تا بن دندان مسلح پهلوي ايستاد و فرمود: "آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هردو بدتر، همه از هم بدتر و پليدتر و ..." قداره بندان جهاني و سردمداران استبداد جهاني را هدف قرار داد و نام خود را به عنوان برهم زننده اصلي نظم جهاني در تاريخ ثبت كرد.

آن هنگام كساني در ايران بودند كه در راهبرد سياسي خود مي گفتند ما بايد زير پرچم آمريكا باشيم تا از شر انگليس و شوروي رهايي يابيم. آنها نمي دانستند انگليس و شوروي دستشان گاهي در يك كاسه براي غارت جهان قرار دارد. آن هنگام برخي هم بر اين داستان بودند كه بايد زير پرچم شوروي باشيم تا از شر آمريكا و انگليس رهايي يابيم. برخي هم زير پرچم انگليس بودند كه به آمريكا و شوروي فحش مي دادند اما از هر دو جيره و مواجب داشتند و در ايران پيچيده ترين نقش هاي سياسي را برعهده گرفتند.

امام (ره) آمد و چون خورشيدي طلوع كرد و به جنگ سياهي هاي استبداد جهاني در ايران،منطقه وجهان رفت. او وابستگان به اجانب در ايران را رسوا كرد و پايه‌هاي "استقلال"، "آزادي" و جمهوري اسلامي را روي راهبرد "نه شرقي ، نه غربي، جمهوري اسلامي" بنا نهاد. انقلاب اسلامي به سرعت برق و باد پيش رفت و اولين نظام الهي براساس نفي طواغيت جهاني در ايران بنيان نهاده شد. شرق و غرب عالم به يكباره به ايران حمله ور شدند. اما چيزي نگذشت پژواك صداي شكستن استخوانهاي اولين ابرقدرت جهان در اقصي نقاط گيتي شنيده شد. يك امپراتوري 70 ساله فروپاشيد و از دل آن، 15 دولت مستقل بيرون آمد. آمريكاييها به زعم اينكه اين فروپاشي كار آنهاست، شروع كردند به سناريونويسي براي نظم نوين جهاني و ابتدا از خاورميانه شروع كردند و سخن از خاورميانه جديد به ميان آوردند. از آن طرف هم شروع كردند با ساماندهي گروه 8 و گروه 20 تعريف جديدي از نظام تك قطبي جهان ارائه دادند اما حوادثي رخ داد كه آنها را از اين خواب گران بيرون آورد.

به مدت كوتاهي صدام از يك متحد خونخوار غرب كه 8 سال با ملت ايران جنگيد بيرون آمد و ناگهان آمريكا و متحدانش با اردوكشي به خليج فارس او را ساقط كردند. واقعه 11 سپتامبر پديد آمد و نمادهاي قدرت آمريكا در داخل خاك اين كشور فرو ريخت و آنها به همين بهانه به افغانستان حمله كردند. افغانستاني كه فكر مي كردند با ظهور طالبان و دست پرورده هاي خود، براي جمهوري اسلامي تهديد و براي آنها فرصت به وجود مي‌آورد.جنگ 33 روزه، 22 روزه، 8 روزه و نهايتاً 50 روزه بوجود آمد و افسانه شكست ناپذيري ارتش اسرائيل برباد رفت. قرار بود رژيم صهيونيستي در فرصت پديد آمده از نظم تك قطبي جهان، امپراتوري نيل تا فرات را عملياتي كند و به نام خاورميانه جديد از قدرت نظام تك قطبي در اين نقطه جهان رونمايي نمايد.

اما شمارش معكوس نابودي صهيونيسم با شكل گيري مقاومت آغاز شد و رژيم صهيونيستي نه تنها نمي تواند براي همسايگان خود مزاحمتي فراهم كند بلكه در درون مرزهاي خود مورد تهديد از سوي مقاومت و مورد تحريم و محكوميت از سوي جامعه جهاني قرار گرفت. رسوايي جنايات رژيم صهيونيستي در سرزمينهاي اشغالي و درجنگ غزه اكنون در هر كوي و برزني در جهان مطرح است و اين رژيم ، منفورترين و مردم آن، تبهكارترين آدمها در جهان هستند. اين رسوايي به جايي رسيده است كه حتي اتحاديه اروپا كه حامي اين رژيم است معتقد مي‌باشد سران اين رژيم مرتكب جنايات جنگي و نسل كشي شده اند و بايد محاكمه و مجازات شوند. امام (ره) در آخرين روزهاي حيات افتخارآميز خود مرگ نظام دوقطبي جهان را فهميده بود و لذا در نامه به گورباچف قبل از فروپاشي شوروي، انهدام و مرگ اين امپراتوري را پيش بيني كرد. امام (ره) روزهاي باشكوه بيداري اسلامي را در جهان اسلام و بيداري انساني در كل جهان پيش بيني كرده بود كه همه آنها تحقق يافت.

مقابله آمريكا با جمهوري اسلامي و منحرف كردن بيداري اسلامي ره به جايي نمي برد و حتي نمي تواند اين روند را متوقف كند. بزودي شاهد حركت هايي خواهيم بود كه فرآيند رهايي جهان اسلام از يوغ امپرياليسم جهاني سير تاريخي خود را طي مي‌كند. امروزه حوادثي كه در يمن ديده مي‌شود در حقيقت نوعي آغاز و بازگشت و جبران خطاهاي راهبردي در فرآيند بيداري اسلامي است. اين حركت در ديگر كشورهايي كه آمريكاييها فكر مي‌كنند موفق به مهار بيداري اسلامي شده اند، رخ خواهد داد. نقشه بي ثبات سازي سياسي از طريق حمايت و تقويت گروههاي تروريستي خيلي زود رسوا شد و اكنون همان تروريستهايي كه در محور مقاومت مشكل آفرين بودند، به نوعي مشكل آمريكا وغرب هم شده اند.

آمريكاييها طي سه دهه گذشته لوله هر تفنگي را كه در جهان اسلام به سمت ايران و جبهه مقاومت گرفته بودند به سوي خود آنها برگشته و آنان را هدف قرار داده است.

از حوادث جالب اين دوران ظهوربحرانهايي در روابط قدرتهاي شرق و غرب است. حوادثي چون گرجستان و اوكراين و ... نشان مي‌دهد كه نظم كاغذي نظام تك قطبي متزلزل تر از آن است كه فكر مي كنيم ظهور قدرتهاي جديد چون چين، هند، برزيل و ... نظم و ثبات در نظام تك قطبي جهان را زير سئوال مي برد.

از همه مهمتر ظهور جنبش هاي ضد سرمايه داري كه به ظاهر تا حدودي سركوب شده، از درون قدرتهاي مدعي را مورد هدف قرار داده است.وقايع نگاري سه دهه گذشته منطقه و جهان نشان مي‌دهد كه هر قدرتي در حال افول است جز قدرت جمهوري اسلامي.

دولت و ملت ايران طي سه دهه اخير در منطقه و جهان به عنوان يك «متغير»اصلي ظهور كرده است در حالي كه پيش از آن خود «تابع»ي از متغير نظام دوقطبي جهان بود.

تمام جهان جمع مي‌شوند كه صدام را سرپا نگه دارند اما او نابود مي‌شود، تمام جهان جمع مي‌شوند تا نظام سوريه را ساقط كنند اما اين نظام مي ماند و به عنوان يك محور مقاومت حفظ مي شود.در هر دو اين واقعه‌ها ايران حرف اول را مي زند.تمام طراحي هاي پنتاگون و سيا در همكاري با قدرتهاي جهاني معطوف به تحكيم قدرت رژيم صهيونيستي و بسط اين قدرت در منطقه است اما اين قدرت نه تنها شكل نمي گيرد بلكه شكسته مي‌شود و هر روز مشروعيت خود را در صحنه هاي جهاني از دست مي‌دهد. در اين حادثه بزرگ اين اراده دولت و ملت ايران است كه حرف اول را مي زند. رژيم صهيونيستي و آمريكا مجبور شدند برابر اين اراده زانو بزنند و شرايط حماس را براي آتش بس بپذيرند.

متأسفانه برخي در داخل علي‌رغم دلايل روشن قدرت روبه افزايش جمهوري اسلامي و نقش آفريني آن در منطقه و جهان وپديداري تزلزل جدي در مباني قدرت غرب وشرق هنوز در حال و هواي فضاهاي موهوم جنگ سرد هستند.

هيچ كس نبايد ترديد كند كه دوران حيات امام خميني (ره) دوران زلزله در اركان نظم دو قطبي جهان بود. هيچ كس نبايد در اين وضعيت شك كند كه ما در دوران پس از امام (ره) با سرانگشت هدايت حضرت آيت الله العظمي خامنه اي طي دو دهه گذشته از همه توفانهاي سياسي منطقه و جهان پيروز و قدرتمند خارج شديم. ما در اين دوران قدرت خود را در زمين و هوا و دريا تقويت كرديم و در پيشرفتهاي علمي ره صدساله را يك شبه طي كرديم و به همين دليل پنج قدرت اتمي جهان 10 سال است در برابر ما زانو زده اند و التماس مي‌كنند از اين جلوتر نرويد!

هيچ كس نبايد در اين حقيقت ترديد كند كه جمهوري اسلامي اكنون به عنوان يك «متغير» اصلي در منطقه و جهان ظاهر شده است و ديگر «تابع» قدرتهاي منطقه و جهان نيست. اين حقيقت را حتي دشمن فهميده است.

و بالاخره هيچ كس نمي تواند در اين واقعيت ترديد كند كه نظم جديدي در جهان در حال شكل گيري است و نظم هاي پيشين (دوقطبي-تك قطبي) از بين رفته است لذا دولت جمهوري اسلامي و ملت ايران در اين نظم جديد نه حرف اول را بلكه عمل اول را انجام مي‌دهد.

امروز ديگر سخن از «پايان تاريخ» و روايت فوكوياما نيست.

امروز ديگر سخن از «ابرقدرت هژمون» و قدرت نمايي آمريكا در جهان نيست.

امروز سخن از ظهور يك قدرت فزاينده به نام مقاومت در اقطاب قدرت جهان است. اين قدرت را در جهان، ايران نمايندگي مي‌كند. اين واقعيت را حتي كندذهن ترين استراتژيست هاي جهان به رسميت شناخته اند. فيلسوفان غرب هم صداي طبل بزرگ عصر بازگشت دين به عرصه زندگي را شنيده اند و سخن از عصر«پساسكولاريسم» به ميان آورده اند. عصر كفر و الحاد پايان يافته است. همه چيز دارد رنگ دين مي‌گيرد.اين يعني غلبه گفتمان امام (ره) و انقلاب بر گفتمان غرب و شرق. اين يعني «آغاز تاريخ» نه پايان آن!

آغاز تاريخي الهي انساني! جهان در آستانه ظهور است. نبايد هيچ ترديدي در اين واقعيت راه يابد.

خواب پنج‌شنبه اوباما

سعدالله زارعی در روزنامه كيهان نوشت:روزنامه کیهان؛۲۲ شهریور

باراک اوباما روز پنجشنبه گذشته و در نطق سالانه‌ای که رؤسای جمهور آمریکا در سالگرد ماجرای 11 سپتامبر ارائه می‌کنند، از یک «جبهه جهانی» حول محور آمریکا برای مبارزه با تروریزم خبر داد. درباره میزان اهمیت نطق رئیس جمهور آمریکا و شکل‌گیری جبهه‌ای که از آن سخن گفت و قضاوت ما در این باره، سه گزینه وجود دارد؛ این جبهه‌ای که باراک اوباما از آن سخن گفت و آن را طراحی «راهبرد جامع و پایدار» دانست خیلی مهم است و باید در انتظار پیامدهای چندین ساله این راهبرد بود. می‌توانیم از سفرهای مداوم مقامات آمریکایی به منطقه و برگزاری اجلاسی با حضور 40 کشور در عربستان بعنوان دلایلی برای این تلقی یاد کنیم. گزینه دوم این است که نطق اوباما و جبهه‌ای که از آن سخن گفت اهمیت چندانی ندارد و از آنجا که در عمل راه به جایی نمی‌برد، نباید جدی گرفته شود. می‌توانیم ناتوانی آمریکا در مدیریت پرونده‌های مشابه و نیز جدی نبودن اصل مبارزه با تروریزم توسط آمریکا را بعنوان دلایلی بر این تلقی یاد کنیم. گزینه دوم این است که نطق اوباما و جبهه مورد اشاره او نه آنچنان اهمیت دارد و نه اینچنان بی‌اهمیت است و لذا باید به این موضوع بعنوان موضوعی با اهمیت متوسط نگاه کرد.

می‌توانیم از یک سو مشارکت 40 کشور و از سوی دیگر غیبت مهمترین کشورهای مقابله کننده با تروریزم در این چرخه را نشانه‌های این تلقی بدانیم. اما در خصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:

1- بطور بنیادی، مکتب «واقع‌گرایی» (Realism) که غرب آن را کامل‌ترین و برترین مکتب سیاسی می‌داند و موفقیت‌های خود طی قرون اخیر را مرهون راهنمایی‌های این مکتب می‌داند، تروریزم و هر چیز دیگری را که دایره حقوق و حرمت ابناء بشر را تهدید کند، تنها در یک صورت «بد» می‌داند و آنهم در صورتی است که منافع نظام سلطه را تأمین نکند و یا در نقطه مقابل آن باشد. نیکو لوماکیاولی - فیلسوف ایتالیایی نیمه دوم قرن 15 و ربع اول قرن 16- که پدر نظریه واقع‌گرایی است و فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی درباره او گفته است غرب و رهبران آن به ماکیاولی مدیونند چرا که او جهان را آنطوری که هست به آنان نشان داد، در کتاب معروف خود- شهریار- رهنمود داده است که: «حکومت اگر دارای صفات نیک باشد و به آن عمل کند، به ضررش تمام می‌شود در حالی که تظاهر به این موارد برایش سودآور است. مثلاً خیلی خوب است که انسان، دلسوز، وفادار، با عاطفه، معتقد به دین و درستکار جلوه کند اما فکر انسان همیشه باید طوری باشد که اگر روزی به کاربردن عکس این صفات لازم باشد بتواند به راحتی از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردد و بی‌رحم و بی‌عاطفه و بی‌وفا و بی‌عقیده و نادرست باشد.»

باتوجه به این زیرساخت فکری، پرورش تروریزم نه تنها قابل سرزنش نیست که قابل تحسین هم هست. می‌توان آن را زمانی ساخت و زمان دیگر به نام مقابله با آن یک جبهه‌ای را شکل داد با این وصف و با توجه به زیرساخت نظری رهبران آمریکا باید دانست که اهداف پشت پرده آمریکا هیچ نسبت واقعی با مبارزه با تروریزم ندارد و رهبران این کشور حتی همین الان هم تروریزم را یک خطر به حساب نمی‌آورند و همانگونه که از رهنمود ماکیاولی ساخته و پرداخته می‌شود، تروریزم برای آمریکا یک سود سرشار و نعمت بی‌بدیل است. در این میان وقتی نطق اوباما را مورد بررسی قرار می‌دهیم در آن کلماتی می‌بینیم که هرگونه تردید درباره انگیزه‌های اصلی جبهه‌سازی اوباما را از بین می‌برد. او در نطق خود گفته است: «آمریکا ائتلاف بزرگی را علیه تروریزم رهبری می‌کند»، «در حال طراحی راهبرد جامع و پایدار علیه تروریزم هستیم»، «در هر جا لازم بدانیم علیه تروریزم وارد عمل می‌شویم»، «مخالفان سوریه را بار دیگر و در سطحی گسترده‌تر با مشارکت عربستان و... تجهیز می‌نمائیم» از این سخنان برمی‌آید که آقای اوباما تلاش می‌کند تا با بازسازی ماجرای 11 سپتامبر و محور قرار دادن امری که می‌توان در هر کجا به راه انداخت و سپس به آن استدلال کرد و براساس آن استدلال وارد عمل شد، قدرت فروپاشی شده آمریکا را بازسازی کند که البته در این راه با موانع بزرگی مواجه است و به جایی نمی‌رسد.

2- آمریکایی‌ها- آنچنان که از نطق اوباما و اظهارات سخنگوی کاخ سفید برمی‌آید- تلاش دارند تا یک رویه جدید را جایگزین هنجارهای نظام دو قطبی نمایند. در سیستم قبلی یک سلسله هنجارهای حقوقی وجود داشت و اصل مداخله و عدم مداخله در امور کشورها براساس این هنجارها صورت می‌گرفت براین اساس اگرچه در آن نظام، نادیده گرفتن حدود و حقوق کشورهای عضو سازمان ملل بطور کلی نفی نشده بود ولی به طی شرایط و تحقق یک سلسله اتفاقات حقوقی- مثل صدور قطعنامه از سوی شورای امنیت مبنی بر اینکه فلان کشور تهدید کننده صلح و امنیت بین‌الملل است- احتیاج داشت. با توجه به شکاف‌های رو به تزاید غرب با قدرت‌های شرقی عضو شورای امنیت، آمریکا نمی‌تواند با تکیه بر آن هنجارها، سیاست‌های مداخله‌گرایانه خود را پیش ببرد و از این رو آمریکا درصدد برآمده است تا با جمع کردن عده زیادی از کشورهای عضو سازمان ملل در زیر یک چتری که از قوانین سازمان ملل تبعیت نمی‌کند، این ضعف را بپوشاند و به یک هنجار جدید مورد حمایت جمعی از کشورها رسمیت بدهد. از این رو آمریکایی‌ها می‌گویند برای حمله به سوریه به بهانه مهار تروریزم سوری به موافقت دمشق احتیاج ندارند و اگر لازم باشد حریم آن را می‌شکنند. این در حالی است که اصولاً اگر موضوع واقعی مهار تروریزم باشد، دست زدن به هماهنگی با دولتی که می‌تواند از طریق پشتیبانی زمینی، مهار تروریزم را تسهیل کند، طبیعی است. جدای از اینکه چنین رویه‌هایی بیش از تروریزم برای جهان خطر دارد، شکست سیاست اوباما از همین جا آغاز می‌شود مسلما کشورهایی هم در روز پنجشنبه در عربستان گردهم آمدند نمی‌توانند از تبعات خطرناک چنین سیاستی در امان باشند و طبعا نمی‌توانند با آن موافقت کنند.

3- باراک اوباما دو سال مانده به پایان دوره ریاست‌جمهوری خود به یاد شعار «اصلاح» و «تغییر» افتاده و این در حالی است که شیپور را از سرگشاد آن می‌نوازد. چرا؟ جرج بوش یک سال پیش از پایان 8 ساله ریاست‌جمهوری خود دریافت که سیاست‌های آمریکا در دوره‌های گذشته و بخصوص تحت تاثیر مداخلات نظامی پس از ماجرای 11 سپتامبر، سبب انزوای فراوان آمریکا در افکار عمومی جهانیان از یک سو و عقب‌ماندگی اقتصادی  او در مقایسه با رقبای صنعتی از سوی دیگر شده است از این رو جرج بوش در نطق آغاز سال 2007 اعلام کرد که آمریکا سیاست‌های منطقه‌ای خود را تغییر می‌دهد و ثبات دولت‌های خاورمیانه را بر تغییر دمکراتیک آنان ترجیح می‌دهد و نیز سیاست‌های داخلی ناظر به حل مشکلات معیشتی آمریکایی‌ها را اولویت‌ بیشتری می‌بخشد. اوباما و حزب دمکرات هم اصولا با تکیه بر همین روند، یک سال بعد نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری را بردند. سیاست آمریکا در دوره اوباما جز در یکی- دو پرونده عملا حالت انفعالی داشت و در واقع از 7 سال ریاست‌جمهوری اوباما چیزی عاید حزب دمکرات نشده و آن را در آستانه تحمل یک شکست بزرگ انتخاباتی قرار داده است. آمریکای اوباما در این میان به دو پرونده چشم دوخته است، پرونده مذاکرات هسته‌ای ایران به این امید که تهران علاوه بر تعلیق غیررسمی فعالیت‌های هسته‌ای دوره روحانی، ایران را متعهد به کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای خود لااقل برای یک دوره 10 ساله نماید. اوباما معتقد است نرمشهای یک ساله ایران، چنین امری را امکان‌پذیر ساخته است. پرونده دیگر پرونده جبهه مقاومت و قدرت فائقه منطقه‌ای ایران است که برای اوباما بصورت مهمترین شاخص ناکامی آمریکا درآمده است. باراک اوباما در درون جامعه آمریکا متهم است که نتوانسته قدرت و پیشروی ایران در منطقه را مهار کند و دستاوردی  در این منطقه داشته باشد. افکارعمومی در آمریکا بر این باور است که آمریکا در پرونده‌های فلسطین، لبنان، سوریه و عراق «بازنده مطلق» بوده و از این طریق بر روی موقعیت رژیم‌های دوست آمریکا در منطقه تاثیر منفی گذاشته و بعضی از آنها نظیر دولت یمن و دولت عربستان را در معرض خطر جدی سقوط  قرار داده است. آمریکا امیدوار است که بتواند با یک ترفند و تمهیدی صحنه را به نفع خود تغییر دهد. از این رو همزمان هیئت‌هایی را به یمن، عربستان، عراق، لبنان و سرزمین‌های اشغالی اعزام کرده تا جدیت خود را در تغییر شرایط نشان دهد. اما واقعیت این است که زمین این منطقه زیر پای آمریکا چندان سفت نیست.

4- در چارچوب آنچه در بند قبلی گفته شد، اوباما گمان می‌کند که می‌تواند خیمه‌ای را با «دیرک آمریکا» برپا کند و در زیر آن همه دولت‌های همخوان و ناهمخوان با سیاست و اهداف آمریکا را جمع نماید. او در طرح خود خیال کرده است می‌تواند ایران، عراق و سوریه را در کنار عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی قرار داده و به نام «نبرد همگانی با تروریزم» به حل و فصل یا به عبارت بهتر به مدیریت پرونده‌های حساس امنیتی منطقه که بین اضلاع یاد شده و قدرت‌های اصلی آن پدید آمده است، بپردازد. بر این اساس آمریکا در روزهای گذشته وزیر خارجه دانمارک، مارتین لیدگارد را به تهران فرستاد تا از ایران برای عضویت در این گروه و ائتلاف دعوت کند کمااینکه فرد دیگری همزمان با سفر لیدگارد به دمشق فرستاده شده است. آمریکایی‌ها معتقدند اگر کل پرونده منطقه از لبنان و فلسطین تا هند را در اختیار داشته باشند می‌توانند قدرت خود را در دهه‌های آتی حفظ نمایند و از این رو پرونده این بحث (تروریزم) یک پرونده دارای ابعاد راهبردی و درازمدت است. سفر لیدگارد که بعد از اجلاس اخیر ناتو صورت گرفت و سخنانی که حمید طالبی معاون سیاسی دفتر رئیس‌جمهور از قول وی گفت بیانگر آن است که غرب و بخصوص آقای اوباما در تلاش است تا در عین اعمال فشار شدید به ایران از ظرفیت‌ کشور ما برای حل پیچیده‌ترین پرونده‌های غرب در این منطقه آنگونه که تامین‌کننده یک جانبه منافع آمریکا باشد، استفاده نماید. در این  میان بعضی از مواضع مسئولان ارشد کشورمان به گونه‌ای بود که آمریکا آن را نشانه‌هایی از علاقه ایران به مشارکت در این فرایند به حساب آورد. البته جدای از مواضعی که یک مقام ارشد نظام و یک مشاور ارشد وزیر خارجه کشورمان بیان کردند، ورود به ائتلافی با محوریت آمریکا و در حالی که گرایش‌های ضدایرانی، ضدروسی، ضدسوری و ضدمقاومت آن برجسته است، حتما در عمل منتفی است و مسئولین تصمیم‌گیر در جمهوری اسلامی نشانه‌ای از حسن‌نیت در آمریکا مشاهده نمی‌کنند.

5- همانطور که گفته شد تروریزم که این روزها ترجیع‌بند سخنان مقامات ارشد آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، عربستان و ... است از سوی خود این کشورها مدیریت می‌شود. سعی آنان بر این است که تروریزم کنونی در سوریه، عراق و... که نیمه جان شده است را از وضع کنونی خارج نمایند. با توجه به نفرت شدید منطقه از آمریکا، مخالفت زبانی آمریکا با داعش و... به محبوبیت بیشتر گروه‌های تروریستی منجر می‌شود و در نتیجه زمینه مردمی بیشتری برای آنان فراهم می‌گردد این در حالی است که تروریست‌ها از حملات هوایی که اوباما وعده آن را می‌دهد، حتی اگر جدی باشد، آسیب چندانی نمی‌بیند.

آمريكا، ائتلاف براي بازي با داعش

روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:روزنامه جمهوری اسلامی؛۲۲ شهریور

باراك اوباما رئيس‌جمهور آمريكا در سيزدهمين سالگرد انفجار برج‌هاي دوقلوي نيويورك معروف به واقعه يازدهم سپتامبر در نطقي كه رسانه‌هاي غربي آنرا راهبردي ناميدند، بار ديگر از تروريسم سخن به ميان آورد و با اعتراف به قوي‌تر و عميق‌تر شدن تروريسم در جهان بويژه در خاورميانه، به طور تلويحي به شكست سياستهاي كاخ سفيد در سالهاي اخير در زمينه مقابله با تروريسم اذعان كرد.

سردمداران كاخ سفيد پس از حوادث يازدهم سپتامبر سال 80 با طمطراق فراوان وعده داده بودند كه با لشكركشي به خاورميانه، قادرند ريشه تروريسم را براي هميشه خشك كرده و نظم دلخواه را در نظام بين‌المللي برقرار سازند و به همين دليل حمله نظامي به افغانستان و عراق و اشغال اين دو كشور را آغاز كردند تا ضمن مقابله با تروريسم كه به اعتقاد تئوريسين‌هاي پنتاگون از اين دو كشور نشأت مي‌گرفت، نظام‌هاي مطلوب را در خاورميانه با حضور نظاميان آمريكايي پايه‌گذاري كنند. از همين رو بود كه وزير خارجه وقت آمريكا مدعي شد "ما نظامي پيشرفته و جامعه‌اي ايده‌آل در افغانستان پايه‌گذاري كرده و با نظارت مستقيم خود، ژاپني دوم را در آسيا ايجاد خواهيم كرد!" ولي امروز پس از 13 سال سرمايه‌گذاري هنگفت نظامي، مالي، سياسي، اقتصادي و حيثيتي آمريكا شاهد هستيم كه ريشه تروريسم در جهان نه تنها خشكانده نشده بلكه در خاورميانه و در كشورهايي هم كه آمريكا در آنها حضور مستقيم و يا غيرمستقيم دارد، فعاليت تروريسم از گذشته قوي‌تر و بيشتر شده و عملاً سياست‌هاي جنگ‌افروزانه بوش و اوباماي مدعي ايجاد تغيير در جهان به شكست انجاميده است.

سخنان رئيس‌جمهور آمريكا مبني بر تلاش گسترده واشنگتن براي ايجاد يك ائتلاف بين‌المللي عليه داعش ضمن آنكه نوعي فرافكني براي به فراموشي سپردن سياستهاي گذشته كاخ سفيد در مهار تروريسم است بار ديگر نشان مي‌دهد كه واشنگتن همچنان در مبارزه با تروريسم، گرفتار دورويي، نفاق و تعارض است و پس از چهار سال سكوت در برابر جنايات و تحركات داعش در سوريه فقط قصد دارد با داعشي‌هايي كه اخيراً پس از كشتن دو خبرنگار آمريكايي به خطري براي امنيت آمريكا و متحدان منطقه‌اي آمريكا تبديل شده‌اند مقابله‌اي محدود كند و ديگر گروههاي تروريستي، نه تنها مشمول اين مقابله نخواهند بود، بلكه مورد حمايت اين كشور نيز قرار خواهند گرفت.

واقعيت اينست كه سياست‌هاي كاخ سفيد هرگز قادر به برقراري نظم بين‌المللي و مبارزه با تروريسم نبوده و نيست زيرا اولاً مقابله آمريكا با تروريسم از روز اول و در عكس‌العمل به حادثه 11 سپتامبر، با حمله به كشورها و ايجاد نفرت در ميان ملتها همراه بود كه اين خود به طور طبيعي به احساسات ضدآمريكايي دامن زده و به بهره‌برداري گروههاي افراطي منجر شد. ثانياً نظاميان آمريكايي در جريان اشغال افغانستان و عراق ثابت كردند كه در جنايتكاري و ددمنشي، دست تروريست‌هاي داعش را از پشت بسته‌اند و بارزترين نمونه براي ارتكاب تروريسم دولتي هستند و ثالثاً كاخ سفيد از همان روزي كه منافقانه پرچم مبارزه با تروريسم را بر دوش گرفت و مدعي مقابله با تروريستها شد، نشان داد كه در برخوردي كاملاً دوگانه معتقد به "تروريسم خوب" و "تروريسم بد" است؛ بدين معنا كه هر جا منافع كاخ سفيد ايجاب كند از ابزار تروريسم در جهت پيشبرد منافع نامشروع سران سلطه‌طلب آمريكا استفاده مي‌كند و اين همان تروريسم خوبي است كه غربي‌ها در چهار سال گذشته در سوريه از آن نهايت بهره‌برداري را كرده و تروريستهاي مخالف بشار اسد را به انواع سلاح‌هاي مخرب تجهيز كردند. ولي اگر تروريستهاي مورد حمايت آمريكا متعرض منافع آمريكا و همپيمانان منطقه‌اي آمريكا شوند، در ليست سياه افراطي‌گري قرار مي‌گيرند. از اين رو مادام كه داعش در راستاي منافع استكبار جهاني در سوريه و عراق رفتار مي‌كرد مستحق دريافت پاداش بود ولي به محض اينكه از چارچوب وظايف مشخص شده براي گروه‌هاي تروريستي خارج شد، در ليست سياه مقابله قرار گرفت درحالي كه ديگر برادران تني اين گروهك مثل "جبهه النصره"، "احرارالشام" و "ارتش آزاديبخش سوريه" همچنان در ليست ارسال كمك‌هاي آمريكا قرار دارند.

روشن است كه ملتهاي منطقه هرگز فريب راهبرد ادعايي اوباما در مبارزه با داعش را نخواهند خورد، زيرا اين ادعا با سوابق سياه كاخ سفيد در حمايت از تروريسم همخواني ندارد و اگر مقامات آمريكايي در ادعاي خود صداقت دارند بايد همه گروه‌هاي تروريستي را كه در سالهاي اخير با افراطي گري عامل بي‌ثباتي در منطقه و جهان بوده‌اند در فهرست مقابله قرار دهند زيرا معني ندارد كه رئيس‌جمهور آمريكا همزمان با ادعاي مبارزه با تداوم و تشديد كمك‌هاي تسليحاتي آمريكا به تروريست‌هاي مخالف دولت سوريه سخن به ميان آورده و از تقويت آنها كه مرتكب جنايات زيادي شده‌اند به عنوان راهي براي مقابله با داعش ياد كند! اين، در واقع بازي با داعش است نه مبارزه با داعش.

ناگفته پيداست كه تاكيد بر حمله هوايي آمريكا عليه مواضع داعش در سوريه در راهبرد جديد اوباما نيز صرفاً محملي براي مداخله در امور داخلي سوريه و بمباران اهدافي در داخل خاك اين كشور به بهانه مواضع احتمالي استقرار داعش و از همه مهمتر نقض حاكميت سوريه است، زيرا ارتش سوريه خود به تنهايي قادر است در صورت داشتن اطلاعات مورد نياز از مراكز تروريست‌هاي داعش، اقدام به انهدام آنها كند.

بنابر اين، راهبرد اعلامي اوباما براي مقابله با داعش تحت عنوان دهان پركن "مقابله با تروريسم و تشكيل ائتلاف گسترده بين المللي"، صرفاً اقدامي در جهت مداخله بيشتر در منطقه حساس و پيچيده خاورميانه و تداوم حضور اشغالگران آمريكايي در منطقه است، زيرا اگر كاخ سفيد بنا داشته باشد بطور جدي با تروريسم مقابله كرده و ريشه آنرا بخشكاند، اين هدف با عدم مداخله آمريكا در مسائل منطقه‌اي و بين‌المللي قابل تحقق خواهد بود.

ریشه‌یابی دوری ایران از «ائتلاف»

علی بیگدلی . استاد دانشگاه در روزنامه شرق نوشت:روزنامه شرق؛۲۲ شهریور

حضور نداشتن ایران در ائتلافی که ایالات متحده به‌عنوان سردمدار آن، از عضویت 40کشور در آن سخن گفته است، امری قابل پیش‌بینی بود. به‌هرحال آمریکا و برخی کشورهای حاضر در ائتلاف، علاقه‌مند به‌رسمیت‌بخشی به نقش و جایگاه ایران آن هم در آستانه مذاکرات حساس هسته‌ای نیویورک نیستند. این امر نوعی عقب‌نشینی از سوی ایالات‌متحده تلقی می‌شد و طبیعتا طراحان سیاست خارجی و البته برخی متحدان منطقه‌ای آمریکا، علاقه‌مند به حضور ایران در چنین ائتلافی نبوده و نیستند. اگرچه اوباما هفته گذشته در سخنان مهمی، مشکل اعراب سنی را نه ایران شیعه، که تروریست‌های سلفی دانسته بود اما هنوز فضا برای همکاری‌هایی از این‌دست میان ایران و آمریکا مهیا نیست. از سوی دیگر، ایران نیز بارها اعلام کرده بود حاضر نیست در چنین ائتلاف‌هایی شرکت کند، چراکه به نیت تشکیل‌دهندگان آن، مواضع دوگانه در قبال سلفی- تکفیری‌ها و میزان جدی‌بودن در مبارزه با «داعش» تردید دارد. ایران یادآور شده بود از حاکمیت ملی عراق حمایت خواهد کرد و کمک‌های لازم را در اختیار دولت منتخب این کشور قرار خواهد داد و این نقش سازنده را وظیفه خود دانسته و نیازی به بیش از آن ندارد.

درعین‌حال یک نکته هم نباید از نظر دور داشته شود؛ ایران در ماجرای حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق، به‌دلایل روشنی، برخی مواضع را اتخاذ کرد که به سود ‌طالبان و صدام نبود. هردوی آنها، دشمن منافع ملی و تمامیت ارضی ایران به‌شمار می‌رفتند. اما «داعش» قبل از اینکه موضوع ما باشد، مشکل غرب و اعراب سنی است؛ تروریست‌های این گروهک، توان تهدید مرزهای ایران را ندارند و ادعاهای آنان پیرامون «خلافت اسلامی» هم، برای کشورهای دنیا قابل پذیرش نیست. از دیگر سو، اوباما که به‌دلیل نوع مواجهه در ماجرای سوریه و اوکراین، نگران مخابره‌شدن تصویر ناتوانی خود در مواقع لزوم در میان افکار عمومی آمریکاست، این‌بار هم درمورد «داعش» از همکاری موثر کشورهای عرب سنی در منطقه و برخی کشورهای غربی سخن گفته اما بلافاصله، حضور نیروهای زمینی برای مقابله با تروریست‌ها را منتفی دانسته است. «داعش»، هم در جنگ‌های چریکی و هم نبردهای منظم، دارای تجربه است؛ پس نباید کار را تمام‌شده تلقی کرد. با توجه به بحران اقتصادی‌ای که کشورهای اتحادیه اروپا را دربر گرفته و درگیری‌های اوکراین، به‌نظر نمی‌رسد این ائتلاف به آن شکلی که مدنظر اوباماست، عرض‌اندام کند؛ این امر بیشتر نوعی خرید حیثیت در آستانه انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره است که دموکرات‌ها به فتح آن دل بسته‌اند. با این حساب اقدام ایران در فاصله‌گرفتن از چنین ائتلافی، منطقی و درست به‌نظر می‌رسد. آمریکا نگران تهدید «داعش» علیه متحدان خود و حتی امنیت ملی خود است و ایران، توان کنترل مرزهای خود از این تهدید و حتی آسیب‌زدن به این گروه با دادن مشاوره به دولت شیعه عراق را دارد. به همین دلیل ایران در انتظار آن است تا رفتار آمریکا در مذاکرات هسته‌ای را رصد کند و پس از آن، پیرامون همکاری‌های آینده تصمیم بگیرد.

ارتش ایران دارای تجربه نبرد در عراق است و به‌عنوان قوی‌ترین نیروی نظامی منطقه، توان حملات چریکی و منظم به تروریست‌ها را دارد، اما دلیلی برای استفاده از آن در این مقطع نمی‌بیند. کشورهای عربی و در رأس آنها عربستان نیز نگران آن هستند که ایران در قامت یک قهرمان، به کمک منطقه بیاید. موضع ائتلاف درقبال فعالیت این گروهک در خاک سوریه نیز، مورد اختلافی دیگر ایران با آنهاست که از قضا اختلافی جدی هم هست. با این حال با نظر به دعوت‌نشدن روسیه، ایران بهتر است فاصله با این کشور را نیز حفظ کند، چه اینکه اتحادیه اروپا و آمریکا درشرایط فعلی، نگاهی منفی به کرملین دارند. اتحادیه اروپا به‌صورت سنتی، مشکلی با ایران ندارد و بهتر است ایران با اتخاذ مواضع هوشمندانه در آستانه مذاکرات، حفظ فاصله از همه طرف‌های درگیر در بحران اخیر منطقه و جهان و درعین‌حال ارتباط معقول در راستای منافع ملی خود با همه طرف‌ها را در دستور کار قرار دهد.

داعش نه يک پروژه، که يک پروسه

محمدعلي وکيلي در روزنامه ابتكار نوشت:روزنامه ابتکار؛۲۲ شهریور

پيش از اين در باب چيستي و چرايي داعش به همين قلم مطالبي را به خوانندگان عزيز تقديم نمودم. پيشتر اشاره شد يکي از ويژگي‌هاي عصرِ کنوني، پر راز و رمز بودنِ پديده هاست و تحليل پديده‌ها به دليل تاثيرپذيري چند لايه و متکثر، با مشکلاتي روبروست. آنچنانکه يکي از ويژگي‌هاي عصرِ جهاني سازي، تسهيلِ روابطِ فراملي است و اين خصوصيت، باعثِ پيشبردِ خواسته‌هاي جنبش‌ها و گروههاي تروريستي مي‌شود و امکان سرکوب آنها توسط دولتها را دشوار ساخته است.

ناتواني دولتهاي ملي در انجام تکاليف قانوني، زمينه رشد و تقويت گروههاي تروريستي را در بسترِ تکنولوژي ارتباطي تشديد کرده است. اکنون که آتشِ داعش دامنِ منافع حاميانش، به ويژه آمريکا، را گرفته است، مطابق معمول آمريکا و اروپا به همراه حاميان منطقه اي تروريسم، کمپينِ مقابله با داعش به راه انداخته و شيپور جنگ نواخته اند. گويا که داعش پروژه اي است که زماني شروع شده و حالا هم روزهاي پاياني اش را طي مي‌کند و پرونده اش مختومه مي‌شود.

نگاهي به تاريخ پيدايش گروههاي تروريستي نشان مي‌دهد که اين گروه‌ها مانند اژدهاي هفت سر عمل مي‌کنند و با اتکاء به تکنولوژي‌هاي ارتباطي، خصلتي شناور و سيال دارند. به همين خاطر ممکن است در نقطه اي به بن بست برسند ولي به سرعت در نقطه اي ديگر سر بر مي‌آوردند. پس راهبردِ نقطه اي و مرحله اي قادر به مهارِ اين اژدهاي هفت سر نيست. نگاهي به تاريخ تحولاتِ تروريسم به خوبي نشان مي‌دهد که تروريسم نه پروژه که يک پروسه زمانمند مي‌باشد.

روزي که آقاي اوباما تلاش کرد، مانند فيلم‌هاي هاليوودي، با نمايشِ عملياتِ کشتنِ اسامه بن لادن، کارنامه خود را در تاريخ آمريکا جاودانه نمايد و نام خود را در رديفِ جورج واشنگتن در خاطره‌ها ماندگار کند، فکر نمي‌کرد درست در سالگرد آن حمله مهمترين دغدغه اش عمليات عليه سرِ ديگرِ تروريسم، يعني داعش، باشد. البته اوباما در اين سريال سعي مي‌کند نقش آدمِ خوبِ داستان را بازي کند، تا کسي از او درباره چيستي و چرايي تروريسم سؤال نکند.

جالب اينکه کشورهاي عضو ائتلافِ ضد داعش خود از عللِ اصلي پيدايش اين جريان مي‌باشند. اگر بناست به خاطرِ هزاران انسان بي گناهي که خونشان در مسير جهل و آدم کشي تروريست‌ها ريخته شده دادگاهي تشکيل شود، بيش و پيش از صدها جوان نادان و خشک مغزِ داعش، بايد سرانِ بسياري از کشورهاي حاضر در ائتلاف در اين دادگاه حاضر شده و در محکمه افکار عمومي پاسخگو باشند. داعش،القاعده، النصره، جندالله و..... که هر کدام سري از سرهاي اژدهاي تروريست پرور مي‌باشند، خود معلول اذهانِ تاريک انديش و جمودِ مغزهاي خشک و متصلب و افکار ضد عقلاني و ضد انساني هستند که در دستگاه تربيتي و آموزشي کشورهاي منطقه پرورش مي‌يابند. تا زماني که اين نوع نظام آموزشي و چنين انديشه‌هاي غير انساني ترويج مي‌يابد، برخورد با داعش صرفا تقابل با معلول است.

له کردن يکي از سرهاي اين اژدها باعث نابودي کاملِ آن نمي‌شود. شايد براي زماني کوتاه و در يک نقطه محو شود، ولي بلافاصله در نقطه اي ديگر سر بر آورده و تکثير مي‌شود. روزي در افغانستان و سوريه و زماني ديگر در لبنان و امروز در عراق و فردا در جايي ديگر سر برخواهد آورد و دامن بي گناهان بسياري را خواهد گرفت.

اما مضحک تر از اين داعيه فريادِ تقابل و اين شيوه ناکارآمد، زمانِ انتخاب شده براي برخورد با داعش است. داعش پديده اي يک ماهه و يک ساله نيست. داعش در سال 2010 از يک گروه تروريستي با حمايت مالي عربستان و حمايت سياسي تعدادي ديگر از کشورهاي منطقه به يک ارتش تمام عيار ارتقا يافت؛ و ابتدا سوريه و مردم مظلومش را تحت الشعاع جناياتِ خود قرار داد و خشم خود را بر سر آنان فرود آورد؛ ولي هيچ صدايي از کسي برنخاست. سپس پا فراتر گذاشت و با پيشرويهاي خود نام عوض کرد و عنوان داعش (دولت اسلام عراق و شام ) را بر خود گذاشت، که با استقبال بسياري از کشورهاي حاضر در ائتلاف و سکوت آمريکا و اروپا روبرو شد. حتي در روزهايي که فيلم جنايت‌هاي وحشيانه آنان در جنوب و مرکز عراق و سوريه افکار عمومي را به وحشت انداخته بود، باز هم هيچ اعتراضي از سوي کشورهاي حامي بر نخاست. ولي زماني که پاي داعش به شمال عراق و حوزه منافع مستقيم آمريکا رسيد، ناگهان زلزله اي در جهان به پا شد. حال که اين گروه با همت و بسيجِ مردم عراق و نقش آفريني نيروهاي زبده روزهاي پاياني اش را سپري مي‌کند و ناقوس مرگش با آزادي آمرلي نواخته شده، قدرت‌هاي جهاني به راه افتاده و مي‌خواهند از اين مرگ براي خود آبرو بسازند و افکار عمومي را مديريت کنند.

اما پايان داعش پايان تروريسم نيست، آنچنانکه پايان بن لادن پايان تروريسم نبود. بايد انديشه تروريست پرور برچيده و دست‌هاي حاميان آنها قطع شوند. شايد داعش و امثال آن برچيده شوند، ولي با اين روشها اژدهاي تروريسم نابود نخواهد شد. بارها ديده ايم که هر گاه يک سرِ آن له شده، سرهاي خطر ناک ديگري تکثير شده اند. امروز فقط تاريخ مصرف داعش به پايان رسيده است. برخي از کشورهاي عربي حاضر در ائتلاف مشغول تربيتِ گروههاي ديگري، با نام و نشان جديد، براي جايگزيني داعش مي‌باشند. پس شأن ايران حضور در جمعِ تبهکارانِ تروريست پرور نيست. عدم دعوت از ايران در اين ائتلاف مصنوعي، خود مهمترين دليل بر عدم صداقت آمريکا و غرب در برخورد با تروريسم است. آمريکا و عربستان به نقش ايران در مقابله و مهار تروريسم کاملا آگاه و واقف هستند و مي‌دانند مهار داعش به تدبير ايران صورت پذيرفته است. در واقع اگر تدبير ايران نبود شعله‌هاي آتش داعش هم اکنون کل منطقه را فرا گرفته بود.

کد خبر 271722

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha